جدول جو
جدول جو

معنی حیف که - جستجوی لغت در جدول جو

حیف که
افسوس که
تصویری از حیف که
تصویر حیف که
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کِ)
دهی کوچک از دهستان کشور بخش پاپی شهرستان خرم آباد واقع در 45 هزارگزی جنوب باختری ایستگاه راه آهن سپید دشت و 12 هزارگزی باختر ایستگاه کشور، دارای 36 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
کیف خرد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیف شود
لغت نامه دهخدا
(حُ یَیْ کَ)
امراءه حییکه، زن کوتاه درشت تن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قصیره مکتله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَیْ یا کَ)
مؤنث حیاک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حیاک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ضَمْ مُ)
بافتن جامه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بافندگی. جولاهی. رجوع به حوک و حیاک شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ناحیه و گوشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، چوبی بر مثال نصف نی است که در پشت آن نی دیگر باشد و بدان تیرها و کمان ها تراشند، خرقه ای که بدان دامن پیراهن پیوند کنند از پس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیاکه
تصویر حیاکه
بافتن بافندگی جولاهی، خرامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حال که
تصویر حال که
اکنون که، اکنون که حالا
فرهنگ واژه فارسی سره
از اصوات به هنگام ابراز انزجار از بوی ناخوش
فرهنگ گویش مازندرانی
فضول، سخن چین
فرهنگ گویش مازندرانی
دنباله ی سخن، براساس قول و حرف
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که با ولع غذا خورد
فرهنگ گویش مازندرانی